شبکه ایران- محمد ستاری /
رو سر بنه به بالین ، تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا ، خواهی برو جفا کن
جلالالدین محمد بلخی در 6 ربیعالاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد. پدر او مولانا محمد بن حسین خطیبی معروف به بهاءالدین ولد و سلطانالعلما، از بزرگان صوفیه و مردی عارف بود و نسبت خرقهٔ او به احمد غزالی میپیوست. (1)
مولانا در 37 سالگی عارف و دانشمند دوران خود بود. تا اینکه طوفانی از راه رسید، شوریده ای، سوخته دل، آتش به خرمن دل مولانا زد و او را با خود به لامکانی برد، و به قولی آن را که خبرشد خبری باز نیامد.و آن طوفان شمس تبریزی بود.
مولانا حال خود را چنین وصف میکند:
زاهد بودم ترانه گویم کردی سر حلقهٔ بزم و باده جویم کردی
سجاده نشین با وقاری بودم بازیچهٔ کودکان کویم کردی
از اولین دیدار شمس و مولانا روایات بسیاری نقل شده، در این جا ما سه روایت را از سه شخصیت، با زمان های متفاوت بیان می کنیم:
روایت جامی در نفحاتالانس
شمس به مدرسه مولانا وارد میشود و میبیند که مولانا توی حیاط، کنار حوض نشسته است و پهلوی دستش یک دسته کتاب روی هم تلنبار شده است. شمس از مولانا میپرسد: «اینها چیست؟» مولانا میگوید: «تو به اینها چه کار داری؟ اینها قیل و قال است.»
شمس کتابها را هل میدهد توی آب. مولانا فریاد میزند «این چه کاری بود که کردی؟» شمس که میبیند مولانا خیلی ناراحت شده است، کتابها را یکی یکی از توی آب بیرون میکشد. هیچکدام عیبی نکرده و حتی تر نشده بودند. مولانا تعجب میکند. میگوید: «چطور؟»
شمس جواب میدهد: «تو به این کارها چه کار داری؟ به این میگویند ذوق و حال.»
بعد مولانا دست او را میگیرد و میبرد به حجره خودش و سه ماه در آنجا میمانند و در به روی خود میبندند و باقی قضایا ...
روایت احمد افلاکی در مناقبالعارفین
مولانا روزی داشت از روبروی کاروانسرای شکرریزان میگذشت. شمس نشسته بود روی سکو دم در. همین که مولانا را دید از جا برخواست و افسار اسب مولانا را محکم به دست گرفت و از او پرسید: «ابایزید بزرگتر است یا مصطفی؟»
مولانا جواب میدهد «ابایزید سگ کی باشد که تو با حضرت رسول مقایسهاش میکنی؟»
شمس میگوید پس چرا ابایزید به خودش جرات میدهد حرفهای گنده گندهای بزند از قبیل «سبحانی! ما اعظم شانی» و «انا سلطان السلاطین». ادعاهایی که حضرت مصطفی با همه عظمتش هیچگاه به زبان نمیآورد؟
جواب مولانا را افلاکی به تفصیل بیان کرده و میگوید شمس بلافاصله پس از شنیدن جواب نعرهای زد و نقش زمین شد. مولانا دستور داد او را سر دست بگیرند و به مدرسه برند و خودش هم به دنبال او رفت و از همین لحظه سه ماه بیرون نیامدند و مولانا مسند تدریس و تعلیم را رها کرد و مریدان را به حال خود گذاشت و باقی قضایا ....
روایت سپهسالار
سپهسالار هم اولین سوال شمس را ماجرای ابایزید میداند. اما ماجرا را با آب و تاب بیشتری بیان میکند و میگوید:
خداوندگار -مولانا- توی خانه نشسته بود که ناگهان به او الهام شد که آن شمسی که چندین سال منتظرش بودی طلوع کرده است. از خانه بیرون آمد و یکراست به کاروانسرای شکرریزان رفت.
شمس دم در کاروانسرا نشسته بود و همین که مولانا را از دور دید به او الهام شد که شیخی را که به او وعده دادهاند همین است که دارد میآید.
مولانا روی سکویی روبروی شمس نشست و هر دو مدتی با هم حرف نمیزدند و فقط به هم نگاه میکردند تا این که سرانجام شمس گفت: «ابایزیدی که هیچ وقت خربزه نمیخورد چون میگفت نمیداند که حضرت مصطفی خربزه را چگونه قاچ میکرده چطور به خودش اجازه میدهد که بگوید سبحانی. ما اعظم شانی! ؟»
و بلافاصله پس از جواب مولانا همدیگر را در آغوش میگیرند و چون شیر و شکر به هم میآمیزند و سپس میروند به حجره صلاحالدین زرکوب و شش ماه آنجا میمانند و نه چیزی میخورند و نه چیزی میآشامند و پس از آن مولانا رغبت زیادی به سماع از خود نشان میدهد. (2)
آثار منظوم
مثنوی معنوی
مثنوی معنوی، شاهکار مولانا و از آثار ماندگار شعر و ادب ایران می باشد.
این کتاب با منظومه نی نامه آغاز می شود، شرح هجرانی است ، از دور افتاده از نیستان و گویای شرح درد اشتیاق.
دیوان شمس
دیوان شمس تبریزی یا دیوان کبیر، دیوان مولانا جلالالدین محمد بلخی شامل غزلها، رباعیها و ترجیعهای اوست.
این دو اثر به یادماندنی با هفتاد و پنج هزار بیت شعر (بیش از بیست و پنج هزار بیت در شش دفتر مثنوی و حدود پنجاه هزار بیت غزلیات شمس) از بزرگترین آثار ملی ایران و ادبیات کهن محسوب می گردد.(3)
آثار منثور
فیه ما فیه
این کتاب مجموعۀ تقریرات مولاناست که در طول سی سال در مجالس فراهم آمدهاست. این سخنان توسط پسر او سلطان ولد یا یکی دیگر از مریدان یادداشت شده و بدین صورت درآمدهاست. نثر این کتاب ساده و روان است و درونمایهای ازمطالب عرفانی دینی واخلاقی دارد.
مجالس سبعه
مجموعهٔ مواعظ و مجالس مولانا یعنی سخنانی است که به وجه اندرز بر سر منبر بیان کردهاست.
مکتوبات
(همچنین مشهور به مکاتیب) مجموعهٔ نامههای صد و پنجاه گانۀ مولاناست.
آثاری در باب مولانا
علامه جعفری از بزرگانی بودند که مولانا و آثارش را به زیبایی و دقت مورد مداقه قرار دادند. ایشان در چندین جلدکتاب قطور از مولانا گفتند.
آثار دیگری از روانشناسی تا علم کوانتوم در اندیشه مولانا منتشر شده است.
مولانا دارای زبان جهانی است، زیرا زبان عشق زبانی جهانی است.
درگذشت مولانا
مولانا، پس از مدتها بیماری در پی تبی سوزان در غروب یکشنبه 5 جمادی الآخر 672 هجری قمری درگذشت.در آن روز پرسوز، قونیه در یخبندان بود. سیل پرخروش مردم، پیر و جوان، مسلمان و گبر، مسیحی و یهودی همگی در این ماتم شرکت داشتند. افلاکی میگوید: «بسی مستکبران و منکران که آن روز، زنّار بریدند و ایمان آوردند.» و 40 شبانه روز این عزا و سوگ بر پا بود:
بعد چل روز سوی خانه شدند همه مشغول این فسانه شدند
روز و شب بود گفتشان همه این که شد آن گنج زیر خاک دفین(4)
بیش از هشتصد سال از پرواز مولانا می گذرد اما، هنوز صدای این بزرگمرد از فراخنای تاریخ به گوش میرسد به قول حافظ:
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما
منابع:
1- ویکی پدیا
2- سایت مولانا دات ارگ
3- تبیان
4-ویکی پدیا